بدخوی تری مگر خبر داری


بدخوی تری مگر خبر داری

کامروز طراوتی دگر داری
کامروز طراوتی دگر داری
یا می دانی که با دل و چشمم
یا می دانی که با دل و چشمم
پیوند و جمال بیشتر داری
پیوند و جمال بیشتر داری
روزی که به دست ناز برخیزی
روزی که به دست ناز برخیزی
دانم ز نیاز من خبر داری
دانم ز نیاز من خبر داری
در پردهٔ دل چو هم تویی آخر
در پردهٔ دل چو هم تویی آخر
از راز دلم چه پرده برداری
از راز دلم چه پرده برداری
گویی که از این پست وفادارم
گویی که از این پست وفادارم
گویم به وفا و عهد اگر داری
گویم به وفا و عهد اگر داری
بر پای جهی که قصه کوته کن
بر پای جهی که قصه کوته کن
امشب سرما و دردسر داری
امشب سرما و دردسر داری
ای آیت حسن جمله در شانت
ای آیت حسن جمله در شانت
زین سورت عشوه صد ز بر داری
زین سورت عشوه صد ز بر داری
دشنام دهی که انوری یارب
دشنام دهی که انوری یارب
چون طبع لطیف و شعر تر داری
چون طبع لطیف و شعر تر داری
چتوان گفتن نه اولین داغست
چتوان گفتن نه اولین داغست
کز طعنه مرا تو در جگر داری
کز طعنه مرا تو در جگر داری